«روانشناسیِ رانندگی»
نویسنده: گراهام هول
مترجم: مجتبی پُردل
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول ۱۴۰۲
۱۵۲ صفحه، ۱۰۰۰۰۰ تومان
***
عجیبترین حرفی که در کلاس آموزش رانندگی شنیدم این بود که رانندگی مهارتی است که نیاز به هیچ توانایی خاصی ندارد و همگان میتوانند راننده شوند. حتی حداقل تحصیلات هم لازم نیست و به همین دلیل، حتی بیسوادان هم میتوانند گواهینامۀ رانندگی بگیرند. این حرف در گلوی ذهنم گیر کرد و هیچجوری نمیتوانستم آن را هضم کنم. نمیدانستم چرا، اما احساس میکردم این وسط یک اشکال بزرگ وجود دارد. نمیدانستم دقیقاً چیست، اما حس میکردم یک جای کار حسابی میلنگد. باید یک اشتباه اساسی در کار میبود.
این کتاب را که خواندم مسئله روشن شد. حالا با کمی اغراق میتوانم نتیجه بگیرم که اصلاً کسی حق ندارد رانندگی کند، چون نیاز به تواناییهای خاص زیادی دارد. آن تواناییها به ذهن و روان افراد برمیگردند. این یک مطلب مهم و حتی حیاتی است؛ زیرا اکثریت قریب به اتفاق تصادفها به علت خطای انسانی رخ میدهند و نه نقص فنی خودروها. آن خطای انسانی هم تقریباً ناشی از عیب و ایرادی در سیستم روانی رانندگان است. ازاینرو، جا دارد که به این جنبۀ روانشناختی بهای زیادی داده شود. و البته جالب است که در زمینۀ روانشناسی رانندگی پژوهشهای بسیار زیادی انجام شده، ولی متأسفانه تقریباً چیزی از آنها به بدنۀ جوامع کشورها و مردم عادی نرسیده است. دلیل اصلی یک چیز است: تخصصی و آکادمیک بودن آن پژوهشها. همینجا ارزش کتاب برجسته میشود؛ چراکه به زبانی ساده و با بیانی روشن دستاوردهای آن حوزۀ گسترده را در اختیار ما قرار میدهد.
نویسنده در فصل اول به ادراک بصری، عملکرد مغز و توجه ذهنی میپردازد و نقش آنها را در حین رانندگی توضیح میدهد. موضوع فصل دوم حواسپرتی در رانندگی است. به لطف تکنولوژی پیشرفته امروزه کمتر رانندهای هست که در حین رانندگی چیزی برای حواسپرتی نداشته باشد. دستکم تلفن همراه هوشمند در این زمینه کم نمیگذارد. ظاهراً حواسپرتیهای رایج برای رخ دادن تصادف مرگبار خیلی کمک نمیکنند. به همین دلیل، بسیاری از رانندگان با تمام حواس خود کاملاً آگاهانه و بهعمد دست به رانندگی پرخطر میزنند، بهویژه جوانان زیر 25 سال. چرا اینگونه است و راهحل چیست؟ اینها مسائلی است که در فصل سوم پاسخ مییابند. اما آیا سنوسال هم تأثیری بر کیفیت رانندگی دارد؟ بهطور مشخص، آیا افراد سالخورده، به علت ضعف بدنی و بینایی، عملکردی ضعیفتر دارند و با رانندگی نهچندان خوبشان خود و دیگران را به خطر میاندازند؟ بررسی تفصیلی این مسئله در فصل چهارم ما را به این پاسخ غیرمنتظره میرساند که خیر!
اما شخصیت چطور؟ آیا ویژگیهای شخصیتی یا تیپهای شخصیتی خاصی وجود دارد که تأثیرشان در رانندگی آنقدر چشمگیر باید که عامل اصلی تصادف باشند؟ نویسنده پژوهشهای روانشناسی موجود را برای پاسخ به این پرسش کافی نمیداند. لذا رابطۀ میان ویژگیهای شخصیتی و تصادفات مبهم میماند. با وجود این، در فصل پنجم مروری جالب و آموزنده بر نظریات شخصیت خواهیم داشت؛ برای نمونه، مباحثی در باب برونگرایی، یکدلی، گشودگی، وظیفهشناسی، هیجانخواهی، خشم و پرخاشگری. هرچقدر که امور یادشده محل مناقشه باشند، در خصوص تأثیر ویرانگر خستگی، خوابآلودگی، مشروبات الکلی و مواد مخدر و روانگردان در تصادفات جای چونوچرا نیست. در فصل ششم کمّ و کیف این اثرگذاری را میبینیم. وجه مشترک همۀ بحثها این است که عامل اصلی تصادفها خطای انسانی به شمار میآید. حال این مسئله پیش میآید: اگر خطای انسانی را با کنار گذاشتن عامل انسانی از رانندگی حذف کنیم، آیا احتمال تصادف کردن هم به صفر میرسد؟ این سؤال جالب در فصل هفتم و پایانی مورد کنکاش قرار میگیرد. برای پاسخ، نویسنده به سراغ تکنولوژی جدید ساخت خودرو رفته و انواع خودروهای هوشمند، بیسرنشین و نیمهخودران را بررسی کرده است. در کمال تعجب پاسخ نویسنده به آن پرسش منفی است!
آنچه که در پایان از مطالعۀ این اثر به آدم دست میدهد این است که اولاً، رانندگی چه عملیات پیچیدهای است، و ثانیاً، فهم هر کدام از عوامل و بخشهای آن عملیات نیز چقدر دشوار است. ذهن بسیار پیچیده و شگفتانگیز انسان بهشکلی معجزهآسا این فرآیند را مدیریت میکند. با وجود این، عواملی مضرّ و مخرب هم در درون خود ماست که باعث میشوند این فرآیند را به فعالیتی مرگبار بدل کنیم (علت اصلی مرگ جوانان 15 تا 29 ساله تصادفات رانندگی است). برای نمونه:
«یکی از دلایلی که رانندگان تصور تحریفشدهای از تواناییهای خود دارند این است که پس از قبولی در آزمون رانندگی، رانندگیشان بهندرت مورد ارزیابی مستقل قرار میگیرد. … تجربه بهخودیخود ضرورتاً به پرورش مهارت رانندگی منجر نمیشود. واقعیت این است که رانندگانِ باتجربه در پویش چشمی، پیشنگری و حاشیههای امنیتی از رانندگان تازهکار عملکرد ضعیفتری داشتند. … [در آزمایشی]، 95 درصد رانندگان دربارۀ همۀ جنبههای مهارت رانندگی خود، در مقایسه با تصور کارشناس، برآوردی بیش از حد بالا داشتند. این بهویژه در مورد رانندگانی صدق میکرد که کارشناس آنها را “ناایمن” رتبهبندی کرده بود. ناهمگونی رتبهبندیهای کارشناس و خودارزیابیهای رانندگان با افزایش تجربۀ رانندگان افزایش مییافت، که نشان میدهد تجربه باعث نمیشود رانندگان بینش بهتری نسبت به خودشان پیدا کنند. شاید نظرات تحریفشدۀ رانندگان دربارۀ مهارتهای خودشان باعث شود که آنها احتمال خطر تصادف را دستکم بگیرند. شاید هم بر درکشان از آمارهای تصادف تأثیر بگذارد، بهگونهای که این باورشان تقویت شود که تصادف چیزی است که برای دیگران روی میدهد (یعنی، برای رانندگانی که کمتر ماهرند). این واقعیت را که تاکنون تصادف نکردهاند به مهارتشان نسبت میدهند، نه به بخت نیکشان. … همۀ این بررسیهای حکایت از آن دارند که رانندگانی که بیشتر از همه احتمال میرود تصادف کنند، کمتر از همه احتمال میرود بکوشند افزایش احتمال خطرِ تصادف خود را جبران کنند.»
ای کاش این مطالب را در آموزشگاههای رانندگی بیان میکردند. ای کاش رانندگانِ لااقل باسواد این کتاب را میخواندند.
*دکترای فلسفه
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0