« ترور “محسن فخری زاده” یک مقام دفاعی ایران، به عنوان پیروزی برای دستگاه اطلاعاتی اسرائیل خوانده می شود. نیویورک تایمز و سایر رسانه های اصلی، همه جا در اشاره به  این حادثه آن را کشته شدن “یک دانشمند ارشد هسته ای ایران” می خوانند. در حقیقت سازمان اطلاعاتی اسرائیل – موساد – فخری زاده را که یک مقام دفاعی بود، در شرایطی ترور کرد که می دانست معرفی کردن او به عنوان معمار اصلی برنامه تسلیحات اتمی ایران، فریب کاری است.

رسانه های آمریکایی سال ها فخری زاده را “جی. رابرت اُپن هایمر” (محقق و طراح بمب اتمی آمریکا) در ایران خوانده اند و  از  وی در اذهان عمومی به عنوان مغز متفکر نسخه ایرانی از “پروژه منهتن” (که نخستین بمب اتمی در آن تولید شد) یاد می کنند. این تصویر عمدتا از طریق برنامه دقیق اسرائیل در نشر اطلاعات گمراه کننده شکل گرفت و مبنای آن اسنادی است که مشخص شد ساختگی هستند.

پیدایش عملیات دروغ پراکنیِ موساد

منشاء عملیات دروغ پراکنی موساد درباره فخری زاده به اوایل دهه ۱۹۹۰ بازمی گردد، یعنی زمانی که آمریکا و اسرائیل درخصوص بلندپروازی های ایران در تولید یک سلاح اتمی، به شبهه افکنی پرداختند. تحلیل گران اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا، آلمان و اسرائیل تلکس هایی را درباره فناوری های با “استفاده دوگانه” از دانشگاه شریف ردیابی کرده بودند، یعنی موادی که قابل استفاده در برنامه هسته ای و همچنین غیرهسته ای است.
بسیاری از این تلکس ها حاوی تلفن های سازمانی بود که “مرکز تحقیقات فیزیک” نام داشت و زیر نظر وزارت دفاع ایران فعالیت می کرد. سی آی ای (سیا) و همچنین سازمان های اطلاعاتی متحد آن از این یافته های ردیابی شده به عنوان سندی یاد کردند که مدعی بود ارتش ایران در حال اجرای برنامه هسته ایِ خود است، و لذا ایران به صورت پنهانی به دنبال قابلیت تسلیحات اتمی است.

در نخستین دوره ریاست جمهوری “جورج دابلیو بوش”، “جان بولتون” جنگ طلب معروف که متحد حزب لیکود اسرائیل بود، مسئولیت تعیین سیاست در قبال ایران را برعهده گرفت. وی سی آی ای (سیا) را واداشت تا گزارشی تهیه کند که در آن برای نخستین بار نتیجه گیری شده بود ایران یک برنامه تسلیحات اتمی را آغاز کرده است. ظاهرا سازمان موساد اسرائیل از این موضع واشنگتن به عنوان چراغ سبزی برای آغاز پویشی از شعارپراکنی سیاه مآبانه یاد کرد تا آن چه را که برنامه مخفی تسلیحات هسته ای ایران تلقی می شد، خطرناک و به نوعی مرتبط با اسرائیل جلوه دهد.

در بین سال های ۲۰۰۳  و ۲۰۰۴، موساد تعدادی زیاد از به اصطلاح اسنادی تولید کرد که نشان دهنده تلاش برای سوار کردن یک سلاح اتمی در موشک شهاب-۳ و نیز هماهنگی آن با سیستم تبدیل اورانیوم است.

در فایل های موساد علایمی چندگانه از فعالیت های دروغین وجود دارد. مثلا خودِ این اسناد نشان می دهد، کلاهک های قابل مانور در پرواز که در آن تصاویر به نمایش درآمده، تا سال ۲۰۰۲ از دور خارج شده بود – یعنی پیش از آن که این تصاویر کشیده شوند- و یک طراحی جدید جایگزین آن شد که نسبت به موردِ قبل کاملا متفاوت بود؛ رونمایی و آزمایش این تجهیزات در آگوست ۲۰۰۴ صورت گرفت. لذا هر کس که مسئول کشیدن این تصاویر بود، مشخص است که از مهم ترین تصمیم وزارت دفاع ایران که آینده بازدارندگی موشکی آن را کاملا تحت تاثیر قرار می داد، بی اطلاع است.

سیا هرگز مشخص نکرد که چه کسی آن اسناد را مخفیانه از ایران خارج کرده است و این که چگونه. اما “کارستن فوت” مسئول ارشد وزارت خارجه آلمان در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که سازمان اطلاعاتی آلمان – BND – مجموعه ای در اختیار دارد که به گفته مدیران اطلاعاتی، منبع آن که یک فرد معمولی است که قابل اتکا نیست.

و این منبع چه کسی بود؟ به گفته فوت، او از اعضای سازمان مجاهدین خلق (MEK) یک فرقه در تبعید ایرانی که در هشت سال جنگ ایران و عراق، با صدام علیه ایران هم دست شدند. وی تا اوایل دهه ۱۹۹۰ اطلاعات و دروغ هایی را منتقل می کرد که مسعود رجوی – رهبر این گروه – نمی خواست به خود منتسب کند.

به تصویر کشیدن فخری زاده به عنوان مغز متفکر هسته ای 

در آن اسناد موساد، محسن فخری زاده به عنوان مدیر یک پروژه به اصطلاح فوق سری به نام “طرح آماد” بود. در حقیقت، فخری زاده یک افسر سپاه پاسداران و یک مقام در بخش لجستیک وزارت دفاع و نیروهای مسلح ایران بود که در دانشگاه اما حسین در تهران فیزیک نیز تدریس می کرد.

برای آن که پای او به یک پروژه هسته ای باز شود، کلکسیون اسناد موساد به یک دستورالعمل اشاره می کند که گفته می شد به امضای فخری زاده رسیده است. اما هیچ کس در خارج از ایران هرگز امضای آن مقام سابقا ناشناخته را ندیده بود، و با توجه به این که برای اثبات امضای مقامات دولتی در آن اسناد هیچ اقدامی صورت نگرفته است، نمی توان مقابل این حس ایستاد که موساد آن را جعل کرده است.

“مایکل بار زوهار” و “نیشام میشال” در کتاب خود از تاریخ خدمات اطلاعاتی اسرائیل چاپ ۲۰۱۲  با عنوان “موساد: بزرگ ترین عملیات سرویس اطلاعاتی اسرائیل” به موضوع به اصطلاح اسناد هسته ای ایران نیز اشاره کرده اند. نویسندگان این مساله را یادآوری می کنند که چگونه موساد اطلاعات شخصی فخری زاده را جمع آور کرد، و این که این مدارک از جمله شماره ی گذرنامه و همچنین شماره تلفن منزلش بعدا به دست عوامل سازمان مجاهدین (منافقین) در اختیار عموم قرار گرفت.

آنها می نویسند “این همه جزییات و ابزار انتقال (اطلاعات)، آدم را به این نتیجه می رساند که یک سرویس مشخص سری به سختی این اعداد و اسناد را درباره دانشمند هسته ای ایرانی جمع آوری کرده و آن را به MEK تحویل داده است. کشورهای غربی معتقدند این سازمان به دنبال برنامه ها و اهداف خاصِ خود است.”

در این اسناد فخری زاده همچنین رئیس پیشین مرکز تحقیقات فیزیک خوانده شده است، یعنی اقدامی دروغین برای مرتبط ساختن وی با تلاش برای به دست آوردن اقلام هسته ای ” با کاربری دوگانه” در ۹۱-۱۹۹۰ که  برای سیا و سایر نهادهای اطلاعاتی بسیار آشنا است.

این اتهام در قطعنامه شماره ۱۷۴۷ شورای امنیت سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ انعکاس یافت که در آن فهرست مقامات مسئول در گسترش برنامه های موشکی و “تسلیحات هسته ای” ایران قید شده است. در این قطعنامه، از فخری زاده به عنوان یک “دانشمند برجسته وزارت دفاع و نیروهای مسلح و رئیس سابق مرکز تحقیقات فیزیک” یاد شده است.

اما این که اسرائیل فخری زاده را به عنوان رئیس مرکز تحقیقات فیزیک شناسایی کرد، ثابت شد که دروغ است. ایران در اواخر ۲۰۰۴ یا اوایل ۲۰۰۵ اسناد زیادی درباره این مرکز و همچنین تلکس های مربوط به دست یابی به تجهیزات هسته ای به آژانس بین المللی انرژی اتمی تحویل داد که آژانس آنها را زیر سوال نبرد. این اسناد نشان می داد که یک استاد دانشگاه شریف در تهران به نام سید عباسس شاه مُرادی-زواری از زمان افتتاح مرکز تحقیقات فیزیک در سال ۱۹۸۹ تا تعطیلی آن در سال ۱۹۹۸، ریاست آن را برعهده داشت.

این اسناد همچنین نشان داد دسترسی دانشگاه به فناوری کاربرد دوگانه که با کمک شاه مرادی و از طریق مرکز تحقیقات فیزیک حاصل شد، درواقع برای مصارف تحقیقاتی و آموزشیِ خودِ دانشگاه بود. بازرسان آژانس دست کم یک قلم با کاربرد دوگانه یافتند که دانشگاه در اختیار داشت.

این حقایق باید به افسانه ساخته و پرداخته موساد مبنی بر آن که فخری زاده رییس یک برنامه گسترده تسلیحات اتمی زیرزمینی بود، پایان داده باشد. اما آژانس هرگز نام شاه مرادی را اعلام نکرد و لذا ملزم نشد تا بپذیرد این اسناد دنیا را درباره فخری زاده گمراه کرده است.

این وضع تا سال ۲۰۱۲ ادامه داشت تا این که “دیوید آلبرایت” مدیر انستیتو علوم و امنیت بین الملل در واشنگتن، اذعان کرد که شاه مرادی و نه فخری زاده، رئیس مرکز تحقیقات فیزیک بود، گرچه از پذیرفتن این که آژآنس بر اسناد جعلی اتکا کرده بود، خودداری کرد.

تشدید شایعه پراکنی

بعد از این که سیا در نوامبر ۲۰۰۷ به این نتیجه رسید ایران فعالیت هایش را در تولید تسلیحات اتمی کاهش داده است، ذهن موساد بار دیگر مشغول شد. اسرائیلی ها که مصمم بودند تاثیر سیاسی این یافته ها را خنثی کنند، ظاهرا کار را به روی تعداد زیاد دیگری از اسناد بسیار محرمانه ایران آغاز کردند. اما این بار اسرائیلی ها آن اسناد را مستقیما در اواخر ۲۰۰۹ در اختیار آژانس قرار دادند. محمد البراعی مدیر کل وقت آژانس نیز در کتاب خاطرات خود به این مساله اشاره کرده است.

در این اسناد ادعا شده بود وزارت دفاع ایران فعالیت هایی انجام داده که با تسلیحات اتمی مرتبط است. یکی از آن اسناد در دسامبر ۲۰۰۹ در اختیار تایمز لندن قرار داده شد و گفته می شد نامه ای از فخری زاده در سال ۲۰۰۷ است که از وی به عنوان رئیس سازمان ناظر بر فعالیت های تسلیحات اتمی یاد شده است. اما البرادعی می نویسد کارشناسان فنی آژانس “سوالات متعددی درباره موثق بودن آن اسناد مطرح کردند…”

حتی سیا و تحلیل گران اطلاعاتی برخی کشورهای اروپایی نیز نسبت به صحت اسناد مرتبط با فخری زاده بدبین بودند. گرچه این مدارک چندین ماه در میان سازمان های اطلاعاتی در حال گشت و گذار بود، حتی روزنامه نیویورک تایمز هم در گزارشی نوشت سیا درستی این اسناد را تایید نکرده است. “فیلیپ جرالدی” مقام سابق امور ضد تروریسم در سیا که با نیروهای فعال این سازمان ارتباطات خود را حفظ کرده است به من گفت “تحلیل گران سیا این سند را جعلی می دانند.”

الگوی ترور که با اطلاعات دروغین توجیه می شود

فخری زاده نخستین ایرانی نبوده است که موساد به اتهام بی اساس هدایت برنامه تسلیحات اتمی ترور کرده است. در ژولای ۲۰۱۱  فردی که با موساد همکاری می کرد – و ظاهرا یکی از اعضای سازمان مجاهدین بود – داریوش رضایی نژاد دانشجوی ۳۵ ساله مهندسی را در مقابل کودکستان فرزندش به ضرب گلوله ترور و همسرش را نیز زخمی کرد.

آن مرد جوان تنها به این دلیل ترور شد که درباره سوییچ های ولتاژ بالا تحقیقاتی انجام داده و در خصوص مطالعات دانشگاهی اش مقاله ای علمی چاپ کرده بود. خلاصه مقاله ای که رضایی نژاد چاپ کرده بود نشان می دهد فعالیت هایش در حیطه “قدرت انفجاری” در لیزرها، منابع میکروویو با توان بالا و همچنین سایر نرم افزارهای تجاری است.

چند روز پس از ترور رضایی نژاد یک مقام از “کشور عضو” که نامی از آن برده نشده است، خلاصه مقاله رضایی نژاد را در اختیار “جورج جان” خبرنگار آسوشیتدپرس قرار داد. جان “متقاعد شد این ادعا صحت دارد” که رضایی نژاد در حال “فعالیت به روی قطعه ای بسیار مهم در ایجاد انفجار مورد نیاز کلاهک هسته ای است.”

سپس در سپتامبر ۲۰۰۱ اسرائیلی ها “خلاصه ای از گزارش اطلاعاتی” در اختیار جان قرار دادند که حاوی ادعایی مضحک بود: رضایی نژاد اصلا متخصص مهندسی برق نبود، بلکه “فیزیک دان” بود که در زمینه های مختلف تسلیحات اتمی، با وزارت دفاع ایران همکاری می کرد.

قتل بی رحمانه یک مهندس جوان برق بدون هیچ گونه سابقه ای از فعالیت در امور تسلیحات اتمی با ادعایی احمقانه توجیه شد که هیچ پشتوانه منطقی نداشت. این مساله نشان داد شیوه خاص موساد درباره ترور فخری زاده تکرار شده است: دستگاه اطلاعاتی اسرائیل به سادگی روایتی خلق می کند که مبتنی بر ارتباطات تخیلی با برنامه تسلیحات اتمی است که اصلا وجود خارجی ندارد. سپس نظاره گر آن می شود که رسانه های غربی بدون مواجهه با هرگونه انتقاد، این شایعات را در میان عموم مردم منتشر می کنند، تا زمینه سیاسی برای ترورهای بی رحمانه افراد، در روزِ روشن، فراهم شود.